محور های سیاست افغانستان و پاکستان؛ از تعارض به مدیریت

ساخت وبلاگ

سید مهدی  منادی

در این روزها کشمکش های افغانستان و پاکستان بیش از هر زمان دیگر افزایش یافته است. مرز رسمی اقتصادی و اجتماعی دو کشور بسته شده است. کم کم صدای تاثیرات منفی بسته شدن این مرز، از سوی مردم و تاجرین دو کشور شنیده می شود. به نظر نمی رسد که روابط افغانستان و پاکستان بر اساس بستن مرزها و یا سیاست های مقطعی دیگر عادی شود، لازم است تا با نگاهی عینی و استراتیژیک تر از زاویه دو کشور به مسائل توجه نمود.

پاکستان کشوری مهم از لحاظ اقتصادی، امنیتی و سیاسی  به صورت ایجابی و سلبی از دیرباز برای افغانستان اهمیت داشته است. این کشور از یک سو به مثابه دهلیز ترانزیتی ما به دریاست و از سوی دیگر یکی از اضلاع  مهم امنیتی- منطقه ای افغانستان است که تبعات آن به صورت مستقیم از چند دهه اخیر بدینسو در مسائل داخلی افغانستان انعکاس یافته است. تعامل ما با پاکستان؛ تعامل با مسائل اقتصادی و امنیتی و فرهنگی داخلی ماست. در بیش از یک دهه گذشته، افغانستان در تعامل با پاکستان تلاش کرده ایم تا از رهیافت سلبی و با استفاده از اهرم فشار امریکا و هند، این بازیگر را مجبور به رفتار ایجابی نمائیم. با آمدن دولت وحدت ملی تغییر روش داده ایم و بر اساس روش های ایجابی شرایط تازه ای را برای مذاکره و همکاری مشترک در مدیریت و یا مبارزه با گروههای رادیکال منطقه به وجود آورده ایم، اما نتیجه مثبتی به همراه نداشت و دوباره سازه های تعارض تقویت یافت.

نوع و جنسیت سیاست خارجی «افغانستان با پاکستان» در سه حوزه قابل تفسیر است، که دو حوزه آن تعارض منافع و یک حوزه آن اشتراک منافع است. ما در دو حوزه  «اختلافات مرزی دیورند» و «مدیریت انرژی رادیکال» تعارض منافع داشتیم و بر اساس سیاست های تازه دولت وحدت ملی، به نظر می رسد که تعارض منافع در مدیریت انرژی رادیکال در حال تبدیل شدن به اشتراک منافع است. در سوی دیگر ما بر اساس اصل اقتصاد اشتراک منافع داریم که متاثر از دیپلماسی رقابت و تعارض، با برخی از اختلافات همراه گردیده بود. اختلافات در این موضوع نیز به نظر می رسد که بر اساس سیاست های دولت جدید، در حال کاهش است.

در سوی دیگر سیاست «پاکستان وافغانستان» است که باید مورد بررسی قرار دهیم. به نظر می رسد که افغانستان به مثابه یک همسایه ضعیف و یا حوزه پیرامونی مهم برای پاکستان بر اساس سیاست خارجی داشتن مشروعیت حق نفوذ و در این اواخر بی طرفی مثبت در چند چهار حوزه ذیل اهمیت داشته است.

حوزه اول: تلاش برای به رسمیت شناختن خط دیورند به مثابه مرز رسمی میان دو کشور.

حوزه دوم: پاکستان افغانستان را به مثابه ابزاری برای کسب  موقعیت سیاسی و  منافع اقتصادی در سیاست خارجی اش در قبال کشورهای دیگر استفاده کرده است. در دهه هشتاد از افغانستان در راستای سیاست خارجی امریکا و مقابله با شوروی به مثابه یک فرصت استفاده کرد.

حوزه دوم: در عین حال به نظر می رسد که با گسترش نفوذش در مسائل داخلی افغانستان، تلاش به چالش کشیدن نقش هند در افغانستان را دارد. در عین حال افغانستان را به مثابه عمق استراتیژیک در منازعات اش با هند بهره برداری کرد. در این راستا افغانستان را به عنوان خط مقدم مبارزه با شوروی همکار استراتیژیک هند  بهره برد.

سوم: از افغانستان به مثابه فضای خلاء قدرت، برای تخلیه انرژی رادیکالیزم خویش با هدف تقویت هویت ملی پاکستان و مدیریت گروههای رادیکال استفاده کرد.

چهارم: در شرایط فعلی در پی متکثر شدن جریان رهبری گروههای رادیکال و اگاهی این گروهها از سیاست های سودانگارانه دولت پاکستان و گسترش توانمندی دولت پاکستان در استفاده ابزاری از این گروهها؛ به نظر می رسد که پاکستان سیاست دوگانه  «تخلیه انرژی رادیکالیزم» و «مصالحه» را در همکاری با شش کشور منطقه یی با محور روسیه به صورت تبیلیغاتی روی دست گرفته است.

 با در نظر داشت نوع نگرش «افغانستان با پاکستان» و «پاکستان با افغانستان»، افغانستان تلاش دارد، از یک سو نقش سلبی پاکستان را در معادلات امنیتی کاهش دهد و از سوی دیگر به مثابه یک همسایه فعال از فرصت های ترانزیتی و اقتصادی جنوب آسیا، از پاکستان بهره برداری نماید. بر اساس چنین دیدگاهی افغانستان باید هویت فعال خویش را بر اساس سیاست خارجی بی طرفی مثبت و یا موازنه مثبت- منفی در تعامل با پاکستان و دیگر کشورهای منطقه بازیابی نماید. به نظر می رسد که برای بازیابی این هویت و تقویت منافع ملی؛ دولت وحدت ملی افغانستان باید به نکات ذیل توجه نماید.

  1. تاکید بر منافع مشترک و تقویت دیپلماسی همکاری:  دولت افغانستان به عنوان یک دولت ضعیف در برابر دولتی قوی مانند، از یک سو لازم است تا به رفتارهای تبلیغاتی و سیاسی این کشور پاسخ مناسب دهد و از سوی دیگر در جستجوی تقویت فرصت های مشترک با پاکستان باشد. دولت وحدت ملی باید با تاکید بر اصل منافع مشترک و تاکید روش ایجابی، پاکستان را متوجه تهدید تروریسم در پاکستان و منطقه نماید و تاکید نماید، تنها راه پایان دادن به این وضعیت اتهام محور؛ همکاری مشترک میان دو کشور است. تروریسم ظرفیت تبدیل شدن به همکاری را دارد، به نظر می رسد که تبدیل کردن تعامل دو کشور به معادله برابر در همکاری مشترک می تواند یکی از راههای تقویت همکاری میان دو کشور باشد. 
  2. گسترش مذاکرات بر سر مدیریت همسایگی و مدیریت خط دیورند به صورت غیر رسمی، می تواند تا حدی حساسیت های میان ما و پاکستان را کاهش دهد. بی گمان به رسمیت شناخته شدن، دیورند، مشکلات ما را با پاکستان کاهش نمی دهد، اما می تواند موجب کاهش حساسیت ها میان افغانستان به عنوان یک کشور ضعیف با پاکستان به عنوان یک کشور قوی گردد.
  3. بهره برداری از فرصت ها: حوادث اخیر و اینکه پاکستان سالانه نزدیک به 10 هزار قربانی حوادث تروریستی دارد، می تواند تبدیل به فرصتی برای همکاری شود. این حوادث می تواند تبدیل به نقطه یی عطف در تعاملات دو کشور با تروریسم و رادیکالیسم تبدیل شود.
  4. همسو نمودن بازیگران پیشران:  با توجه به سیال بودن سیاست خارجی پاکستان؛ به نظر می رسد که افغانستان به نقش ایجابی پاکستان تردید دارد و در برابر هرگونه سرکشی این بازیگر به نقش ایجابی هند، چین و امریکا به عنوان اهرم حامی ضرورت دارد.‌ اما بهره برداری از چنین اهرم هایی همیشه باید با در نظر داشت شرایط و وضعیت پاکستان باشد.
  5. حفظ توازن در تعامل با مجموعه امنیتی جنوب آسیا: در سیاست خارجی اصلی وجود دارد که در تعامل با یک مجموعه امنیتی، هر گاه با یکی از کشورهای این حوزه روابط افزایش می یابد، دیگر کشورهای این حوزه ابراز نگرانی می کنند. نگرانی مودی،‌ رئیس جمهور هند از منافع اش در افغانستان قبل از آمدن اوباما، ناشی از گسترش روابط افغانستان و پاکستان بود. بر این اساس دولت نباید نقش هند را در تعاملات ایجابی منطقه نادیده بگیرد.
  6. بهره برداری جامع تر از نقش چین: چین می تواند نقش های گوناگونی در تعامل با تروریسم داشته باشد. لازم است که افغانستان در کنار نقش محدود چین برای فراهم سازی مذاکره میان طالبان؛  شرایطی را فراهم بسازد که از طریق سازکارهای منطقه یی  به خصوص شانگهای و کسب همکاری امریکا، بستر همکاری کشورهای منطقه و فرا منطقه یی را در امر مبارزه مشترک و یا اقدامات مشترک محیا سازد. چین توانمندی ایجابی عمیقی در تعامل با گروههای انارشیک منطقه یی دارد. در حالی که در شرایط فعلی در  سطح پایین و یا میانی روش تعامل و یا مبارزه با این گروهها قرار دارد.
  7. تقویت نقش شانگهای به عنوان مهم ترین سازمان که در مشکلات مرزی موفق بوده می تواند باعث مدیریت امنیتی و کاهش مشکلات مرزی میان افغانستان با کشورهای آسیای مرکزی و پاکستان شود.

سیاست خارجی افغانستان در محیطی متکثر با بازیگران مخالف، متعارض و همسو  معنا پیدا می کند. ایجاد توازن و همسویی میان کشورها مخالف و متعارض در امور داخلی افغانستان از جمله رسالت های دستگاه دیپلماسی کشور است. افغانستان از یک محور و یا محیطی برای تعارض و جنگ نیابتی باید به محیطی برای همکاری و همسویی تبدیل شود. سازه های سلبی محیطی ما؛ بیان گر وجود سازه های ایجابی محیط ماست. همانطور که ما ظرفیت تبدیل شدن به محیطی برای تعارض داریم، ظرفیت تبدیل شدن به محیطی برای همکاری را نیز داریم. از این رو، ضرورت داریم تا بر اساس سیاست خارجی بی طرفی مثبت و یا موازنه مثبت- منفی نیروهای درگیر در منطقه را بر اساس منافع ملی افغانستان توازن ببخشیم.  

 

 

 

محور های سیاست افغانستان و پاکستان؛ از تعارض به مدیریت...
ما را در سایت محور های سیاست افغانستان و پاکستان؛ از تعارض به مدیریت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : monadisolh بازدید : 244 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 17:37