سید مهدی موسوی
دکتر شریعتی از جمله متفکرینی است که آثار و اندیشه ی او درافکار، زبان و کتابخانه های شخصی و عمومی مردم جامعه ی معاصر این حوزه فرهنگی، انتقال و تولید معنا نموده است.
شریعتی در یکی از حوزه فرهنگی مرز و بوم ما به دنیا آمد و روزگاری را در این حوزه به آموختن ادبیات و مجاهدت گذراند و روزگار دیگری را در فرانسه، یعنی در فضای گفتمانی غرب، جامعه شناسی آموخت.
دغدغه ی اسلام، علل انحطاط و راه های تعالی آن از جمله ی مهمترین دغدغه های شریعتی به حساب می آيد، که این نوشتار در صدد تبیین و نقد اندیشه ایشان بر آمده است و امیدوار است از اندیشه شخصیتی که آثار وی قابلیت این را دارد تا طرفداران خود را گاهی به سمت گروه فرقان(گروه ضد دولتی ایرانی) و گاهی به سمت مارکسیسم و گاهی به سمت دین و مذهب ببرد، معنایی معطوف به تبیین ونقد را داشته باشد.
التقاط از جمله ی مفاهیم این نوشتار است، این مفهوم از نظر اصطلاحی، گرفتن بخشي از يك تفكر يا مكتب و ضميمه نمودن آن به مكتب ديگر است.(2)
برای بهتر شناختن اندیشه دکتر شریعتی و برای دوری از هر گونه ابهام و کج فهمی لازم است که ساختار فکری ايشان را مورد تامل و بررسی قرار گیرد؛ یعنی چارچوب، محکمات، متشابهات، اصول، فروع و تناقضات تفكرات وي مشخص گردد، سپس وزن هر یک از مولفههای فکری او را مورد بررسي قرار داده شود؛ یعنی باید مشخص شود که اشکالات و برداشتهای اشتباه شریعتی چه مقدار در کل تفکراتش تأثیر گذاشته است.
مدل فکری دكتر شريعتي را می توانیم در چهار بُعد و جنبه بررسی کنيم، اولین بعدی که اندیشه ی دکتر شریعتی این است که شریعتی امت اسلامی را در وضعیت انحطاط میدید. ؛ و به این باور بود که رشد علم متوقف شده، این جوامع دچار استعمار گرديده، مفاهیم دینی از معنای اصلی خود خارج شدهاند و انحطاط در تمام شئون زندگی اجتماعی راه پیدا کرده است. (3)
در تبیین اندیشه شریعتی نسبت به انحطاط، جنبه انتقادی قدرتمندی را نسبت به سنت و هم نسبت به غرب و غرب زدگی میبینیم. اقبال، سید جمال و به طور كلي کسانی که در اعتراض به وضع موجود حركت ميكنند نيز چنين خصوصياتي دارند.شریعتی راه برون رفت از این وضعیت را مرتبط با حاکمیت اسلام میداند، ایشان مطلقاً دیدگاه پلورالیستی ندارد و به حقانیت اسلام معتقد است و اسلامي كه از وضعيت انحطاط خارج شده باشد را داروی شفابخش همه بشریت میداند.در بعد دوم اندیشه شريعتي می توان به دیدگاه ایشان در نفی سکولاریسم پرداخت. این در حالی است که شریعتی در غرب تحصیل نموده است و تاثیر فراوانی از اندیشه های سوسیالیستی و لیبرالیستی پذیرفت، با این حال تلاش نمود تا اسلامی غیر التقاطی معرفی نماید. اما علی رغم تمام این تلاش ها خود ایشان در آخر دچار التقاط گردید. بُعد سوم و یا ضلع سوم تفکر شریعتی معرفی ایدئولوژی اسلامی به عنوان مهمترین راهبرد ایشان برای حاکمیت اسلام است. راهبرد دکتر شریعتی در اینجا طرح ایدئولوژی اسلام بود. ایدئولوژی اسلامی بنا بر تعبیرشریعتی، رسیدن به طرح تحقق امت ایدهآل، اسلام مکتبی است که باید مسلمين را به ایدهآل مادی و معنوی برساند. در تعبیر ایشان اسلام فرهنگی نیست که با همه نظامات قابل جمع باشد و نظامهای خاص تربیتی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود را دارد. کارکرد این نظامها اين است که انسانیت ایجاد ميکنند و تشکیل امت ميدهند. امت در اندیشه دکتر شریعتی، به معناي جامعه اسلامی است که در آن مناسبات اسلامی تحقق پیدا کرده، یعنی تا هنگامي كه اين مناسبات تحقق پیدا نکرده، امتی به وجود نیامده است. ضلع چهارم اندیشه دکتر شریعتی نظامسازی است. برای تحقق امت، ساختارهای متناسب با امت باید پدید بیاید. ایشان شروع به طراحی فلسفههای مربوط به تشکیل امت کرد؛ یعنی یک مبنای تحلیلی برای فلسفه تاریخ گذاشت، یک مبنای تحلیلی برای فلسفه اقتصاد گذاشت و یک نوع انسانشناسی تعریف کرد.(4)
با بررسی ابعاد اندیشه دکتر شریعتی، در ضلع چهارم و در کتاب های اسلام شناسی، انسان و اسلام و در مقاله "انسان، خداگونهای در تبعيد" و "سلسله درسهای اسلامشناسی حسينيه ارشاد" وی و این بیان شریعتی که می گوید "طرحی که من از اسلام میخواهم بدهم را کسی میفهمد که مارکسیسم را بفهمد، ایده آلیسم هگل را بفهمد، فلسفه نیچه را بفهمد، هایدگر را بفهد، همه این چیزها را بفهمد و حالا کم و بیشی هم از اسلام بفهمد". (6) می توان به وجود التقاط اشاره نمود. ایشان با وجود اینکه در حوزه نظام سازی طرح ولایت فقیه و مجلس خبرگان را پیشنهاد می کند اما در شکل گیری این طرح ها مسائلی نظیر جهان بيني، ايدئولوژي، فلسفه تاريخ، ديالکتيک، زيربنا و روبنا، عدالت اجتماعي و... که متاثر از مارکسیسم است، فضای سیستمی نظام سازی خویش را با التقاط همراه می سازد. (5)
روش شریعتی در تفسیر دین، این زمینه را فراهم ساخت تا شیوه های استدلالی حکیمان و متکلمان و فقها را نادیده گیرد و باعث شود گفتمان او به گفتمان ضد روحانی و مدرسه ای تبدیل شود که این موضوع زمینه بی ثباتی را در اندیشه اش فراهم ساخت و باعث شکل گیری بستر جدید نقد گردید. در برخی از آثار وی، تاکید بر ولایت مطلقه فقیه مشاهده می شود، اما در قصه "حسن و محبوبه" طیف روحانیت را جزء جادوگران و رمال ها قرار می دهد.(7) و مخالفت روحانیت را بر می انگیزاند.
اگر مختصر اشاره ای به مخالفان شریعتی گردد، مخالفان شریعتی را می توان به دو دسته عمده تقسیم کرد: پاره ای از مخالفان، بدون تحلیل منظومه فکری شریعتی و تنها معللانه و روان شناسانه به مخالفت با او پرداخته اند و عده ای دیگری بیش از مخالفت، دغدغه تحلیل و ارزیابی و نقد نظری شریعتی را داشته اند؛ حال یا مانند استاد مطهری، دیدگاه های اسلام شناسی شریعتی را به چالش کشیدند یا همانند سید جواد طباطبایی، عبدالکریم سروش، بیژن عبدالکریمی و داریوش شایگان، دیدگاه های شریعتی را پیرامون غرب و شرق و سنت و تجدد و ایدئولوژی نقد کردند.
در پایان لازم است که اشاره شود، تمامی نکاتی که در راستای تبیین و نقد اندیشه شریعتی نگاشته شد، به مثابه ایجاد تردید در دغدغه دینی شریعتی نیست. چرا که علاقهی شریعتی به مناسک اسلامی چنان است که کتابی مستقل دربارهی حج مینگارد. نیایش او نشانهی سوز درونی و رابطهی معنوی با خداست و شریعتی تا پایان عمر با نماز و قرآن همراه بود. بلکه این نوشتار در حوزه روش شناسی شریعتی، نتایجی را به همراه دارد که ما از آن التقاط و بی ثباتی در اندیشه یاد نمودیم.
محور های سیاست افغانستان و پاکستان؛ از تعارض به مدیریت...
ما را در سایت محور های سیاست افغانستان و پاکستان؛ از تعارض به مدیریت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : monadisolh بازدید : 229 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 17:37